این کتاب که مشتمل بر نه فصل است، دربردارندهی شرح زندگی، دلاوریها، رشادتها و نحوهی شهادت شهید «محمدحسین محمودزاده» است. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «یک بسیجی داشت دزدکی از خاکریز عبور میکرد. همین که به سوی خاکریز عراقیها خیز برداشت، حاجی حرکات دو بسیجی دیگر را که پاورچین پاورچین به آن سو میرفتند، زیر نظر گرفت. رسیدند به چند جسد. تعدادی شهید بین دو خط مانده بودند که نمیتوانستند آنها را به خاکریز منتقل کنند. آنها برای جلوگیری از نفوذ گشتیهای دشمن وارد عمل شده بودند، اما زیر رگبار عراقیها جان باخته بودند. رگبار عراقیها که شروع شد، سه بسیجی زمینگیر شدند. باید بدون شهدا برمیگشتند. رگبار مثل تگرگهای درشت باریدن گرفته و امانشان را بریده بود. حاجی چرخی خورد و پشت تیرباری که در سنگر مستقر بود قرار گرفت و بلافاصله رگباری به سوی عراقیها فرستاد. صدای تیربار به سه بسیجی امیدی تازه داد و آنها سرعت گرفتند».