کالای فیزیکی

غروب پالمیرا

غروب پالمیرا
کالای فیزیکی

غروب پالمیرا

۶۵٫۰۰۰تومان
اضافه به سبد خرید

شهید علی‌اصغر شیردل از مهندسان ایرانی است که برای کمک به رزمندگان مدافع حرم به سوریه رفت. او متولد ۳ خرداد ۱۳۵۶ است که ۸ اردیبهشت ۱۳۸۴ ازدواج کرد و ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ به شهادت رسید. واقعه شهادت این‌شهید مربوط به روز سقوط شهر تدمر سوریه و اشغال آن به‌دست داعش است که پس از آن ستون‌های باستانی و چندهزارساله پالمیرا توسط نیروهای داعش بمب‌گذاری و منفجر شدند. پیکر شهید شیردل پس از یک‌سال، تفحص شد و به میهن بازگشت.

پالمیرا یا مقتل شهید شیردل به‌گفته محبوبه معظمی نویسنده این‌کتاب، یکی از معرف‌ترین شهرهای تاریخی دنیا واقع در شهر تدمر سوریه است که هر ساله میلیون‌ها توریست برای بازدید داشته است. این بنای بی‌نظیر دارای یک میدان بزرگ گلادیاتور و هزار ستون پا برجا بود. در روز شهادت علی اصغر این اثر باستانی توسط داعش بمب گذاری می‌شود و نیمی از این اثر بی‌نظیر ویران می‌شود.. آخرین عکس‌های شهید کنار ستون‌های بنای پالمیراست. همان روزی که شهید شیردل و همکارانش در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ برای بازدید از این بنای تاریخی به تدمر رفته بودند.

مطالب کتاب «غروب پالمیرا» را ۱۳۰ قطعه خاطره از نزدیکان و دوستان شهید شیردل تشکیل می‌دهند که پس از آن‌ها متن وصیت‌نامه وی و اسامی راویان درج شده است. در انتهای کتاب هم عکس‌ها و اسناد مربوط به این‌شهید منتشر شده‌اند.

راویان کتاب پیش‌رو براساس نسبت‌ با شهید شیردل عبارت‌اند از: پدر، مادر، همسر، خواهران، پسر عمو و همسران خواهران شهید،‌ خواهرزاده،‌ همکار، همرزمان، دوستان بسیجی و دیگر دوستان.

در قسمتی از کتاب می‌خوانیم:

بالاخره نیروهای ایرانی دم غروب رسیدند و دیوار خانه را از درون کوچه کندند و همه افراد توی خانه بیرون نجات پیدا کردند و زیر شلیک تیر و قناسه خودشان را به خانه‌ای دیگر رساندند. حاج‌حیدر و حاج‌یونس توی همان خانه بودند. رضا به‌محض دیدن حاج‌حیدر شروع به گریه کرد و گفت: «پیکر علی‌اصغر شیردل رو توی پیکاپ جا گذاشتیم.» حاج‌حیدر رضا را دلداری داد و گفت: «نگران نباش! پیکر رو برمی‌گردونیم.» دود و شعله‌های آتش از جای‌جای شهر دیده می‌شد. داعش هرکس را می‌دید سر می‌برید. بدن زن‌ها و کودکان به بدترین شکل سوزانده شده بود.

داعشی‌ها نیروهای تامین سوریه را به خرابه‌های پالمیرا بردند و در میدان گلادیاتورها ۴۵۰ نفر نظامی و غیرنظامی را کودکان داعشی که لباس نظامی به تن داشتند سر بریدند. صدای وحشیگری بعد از قرن‌ها دوباره در میدان پالمیرا پیچید و صدای نعره مظلومان فضا را پر کرد. ستون‌های باستانی پالمیرا را یکی‌یکی بمب‌گذاری کردند و فرو ریختند. انگار تمام تاریخ تدمر بعد از چندهزار سال استقامت فرو ریخت و غروب پالمیرا از راه رسید.

همه مردم شهر وحشت‌زده بودند. هرکس به ارتش یا حزب‌الله و ایرانی‌ها نانی فروخته بود، توسط جاسوس‌ها لو می‌رفت و سرش بریده می‌شد. بوی خون، لاشخورها و سگ‌ها را به شهر کشانده بود. بچه‌های ایرانی هنوز نگران پیکر علی بودند. تا چند روز از نیروهای جهادی خبر می‌گرفتند؛ بعد از چند روز، خبر آمد که پیکاپ را نمی‌بینند. از در و دیوار تدمر خون می‌چکید. بین آتش و خون و انفجار اثری از پیکر علی نبود. انگار رفتن او با غروب پالمیرا گره خورده بود.

این‌کتاب با ۲۰۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۶۵ هزار تومان منتشر شده است.